- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا سرگشته میدارد خیال زهد بی حاصل بیا ساقی و مگذارم درین اندیشه باطل
2 مرا ناصح به عقل و دین فریبد هر زمان باز آ کسی کو عشق می ورزد به دینها کی شود مایل
3 ملامت گوی بی حاصل که درد ما نمیداند گهم دیوانه می خواند به نادانی گهی عاقل
4 هنوز آثار بود ما نبود از آب و گل پیدا که در روی پریرویان فرو شد پای ما در گل
5 صبا از شمع مجلس پرس حال سوز پروانه که از احوال جانبازان بود نظارگی غافل
6 بسی خونها که از چشمت میان چشم و دل رفتی اگر خیل خیال تو نبودی در میان حائل
7 یک امشب برفشان دامن کمال از مهر مهرویان چرا چندین نیاساید کی از سودای بی حاصل