-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا مسخّر عقل مجاز نتوان کرد که رند را به ستم توبه باز نتوان کرد
2 من آن نیاز کنم در شبی به می خوردن که در نماز به عمر دراز نتوان کرد
3 کجا فسرده دلان را سماع ذوق دهد چو سوز سینه نباشد نیاز نتوان کرد
4 شدم به مسجد و گفتم نماز بگزارم که هم به کُل در طاعت فراز نتوان کرد
5 خیال دوست به من گفت روی برگردان که در دو قبله به یک دل نماز نتوان کرد
6 ملالت از عقبِ عاشقان کنند ولی ز پیش حکیم ازل احتراز نتوان کرد
7 بهشت نسیه نمی بایدم به طاعت نقد که این معامله با اهل راز نتوان کرد
8 به زعم مدعیان ، عیش تازه خواهم داشت که خوز هم دم دیرینه باز نتوان کرد
9 فدای دوست کند جان نزاری و محمود چه جان بود که فدای ایاز نتوان کرد