1 به هفتم چو آمد سخن لب گشود که آرام بخش جهان شاه بود
2 ز آرام نتوان دگر کام یافت کز آرام بخشی شه آرام یافت
1 چون سلامان هفته ای محمل براند پندگویان را بر او دستی نماند
2 از ملامت ایمن و فارغ ز پند بار خود بر ساحل بحری فکند
1 نیکخواهی خاصه کو را یاور است گشته پیدا با وی از یک گوهر است
2 کرده جا در سایه اقبال او سایه وار افتاده در دنبال او
1 حبذا شاهی که در عهد شباب شد ز توبه همچو پیران بهره یاب
2 گر چه از باده لب آلود از نخست زان به آب توبه آخر لب بشست