1 به هفتم چو آمد سخن لب گشود که آرام بخش جهان شاه بود
2 ز آرام نتوان دگر کام یافت کز آرام بخشی شه آرام یافت
1 بود بلقیس و سلیمان را سخن روزی اندر کشف سر خویشتن
2 هر دو را دل بر سر انصاف بود خاطر از رنگ رعونت صاف بود
1 کیست درعالم ز عاشق زارتر نیست کار از کار او دشوارتر
2 نی غم یار از دلش زایل شود نی تمنای دلش حاصل شود
1 کردی از آشوب گردش های دهر کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر
2 دید شهری پر فغان و پر خروش آمده ز انبوهی مردم به جوش