آمد آن سنگین دل و صد رخنه از هلالی جغتایی غزل 82

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت

1 آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت

2 آنکه در زلف پریشانش دل ما جمع بود جمع ما را، همچو زلف خود، پریشان کرد و رفت

3 قالب فرسوده ما خاک بودی کاشکی! بر زمین کان شهسوار شوخ جولان کرد و رفت

4 گر دل از دستم بغارت برد، چندان باک نیست غارت دل سهل باشد، غارت جان کرد و رفت

5 رفتی و دل بردی و جان من از غم سوختی باز گرد آخر، که چندین ظلم نتوان کرد و رفت

6 دل بسویش رفت و در هجران مرا تنها گذاشت کار بر من مشکل و بر خویش آسان کرد و رفت

7 در دم رفتن هلالی جان بدست دوست داد نیم جانی داشت، آن هم صرف جانان کرد و رفت

عکس نوشته
کامنت
comment