- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا به دولت وصل تو گر رساند بخت زهی سعادت و اقبال و این تواند بخت
2 اگر کنی نظری سوی بنده از سر لطف به تخت شادی و کام دلم نشاند بخت
3 به راه بادیه ی شوق می دهم جانی مگر زلال وصالم به لب چکاند بخت
4 مریض درد غم عشق را عجب نبود که شربتی ز وصال توأش چشاند بخت
5 جز آن مباد که با بخت همنشین باشم مباد آنکه به من دست برفشاند بخت
6 ز سرزنش شده ام پای مال هجر مگر مرا ز دست فراق تو وا رهاند بخت
7 به جان رسد دل بیچاره از جفای جهان اگر نه داد جهان از جهان ستاند بخت