- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به تو میسزد سرا پا همه ناز و کبریائی که مسلمی بخوبی و تو راست پارسائی
2 نشنیده ای زمطرب بجز از حدیث هجران که زبند بندش آید همه نغمه جدائی
3 تو زپرده گر درآئی چکنی بجان مردم که زعشوه نهانی دل خلق میربائی
4 چه کنی ملامت دل که تو بت پرستد از جان که چه آینه بیارند تو خویشتن ستائی
5 سوی کشور دگر رو پی دین و دل نگارا که زپارس برفکندی تو رسوم پارسائی
6 تو چو برق برگذشتی و بسوخت خرمن ما که بشعله خار و خس را نه سزاست آشنائی
7 نبود دلی که نبود بشکنج طره او که بچین زلفش آشفته تو هم دلی فزائی