- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جلوه گر شد شب دوشین چو مه عید صیام کرد از ابرو پیوسته اشارت سوی جام
2 یعنی ای باده کشان باده حلال است حلال یعنی ای دلشدگان روزه حرام است حرام
3 مه من نیز پی رؤیت فرخنده هلال همچو خورشید فراز آمد از خانه به بام
4 تا همی ابروی او دیدم من با مه نو هیچ نشناختم آیا مه نو هست کدام
5 شد او بیهده جوبای هلالی ز سپهر من از آن روی نکو یافته صد ماه تمام
6 تا بدیدیم سپس با دل خرم مه نو اینچنین گفتم با آن صنم سیماندام
7 ای دو یاقوت روان تو مرا قوت روان هله وقت است که از لعل تو برگیرم کام
8 زانکه من بوسهٔ سی روزه ز تو خواهانم هین اداکن تو مرا آنچه به من بودت وام
9 همچو طاوس بپا خیز و بریز از دل بط به قدح بادهٔ گلرنگی چون خون حمام
10 داد دل بستان از باده درین فرخ عید که مه روزه ز جان و دل ما برد آرام
11 باده بگسار و به جای شکر و نقل بخوان هر زمان مدحت مخدوم من آن صدرکرام