- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لحن اسماعیل آشوبی که در دستان کند کافرم چنگیز اگر با جیش ترکستان کند
2 ساز دستان چون نماید شور آوازش به بزم هوش هشیاران رباید تا چه با مستان کند
3 هم گل بویا بود هم بلبل گویا بود زان گهی دستان کند گه جلوه چون بستان کند
4 خود بود هشیار و چشمش مست میخواهد به مکر صید هشیاران و مستان هردو زین دستان کند
5 کودکی شیرین زبانست او که لحن دلکشش دایهٔ عیش و طرب را شیر در پستان کند
6 لالهٔ روی نکویش لال سازد عقل را پس به هر معنی که خواهی بزم لالستان کند
7 در پس دف چون کند پنهان رخ رخشان خویش ماه را ماندکه جا در کفهٔ میزان کند
8 گرچه میخواهد که حسن خود بپوشاند ولی حس او پیداترست از آنکه او پنهان کند
9 این که میگویند اسماعیل قربان شد خطاست کاوست اسماعیل و مردم را همی قربان کند
10 این که می گویند یوسف شد به زندان منکرم او اگر یوسف دل خلق از چه در زندان کند