- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایصبا گر بودت سوی خراسان گذری ببر از حال دل من سوی جانان خبری
2 جان بسوغات فرستاد می اما چه کنم که کسی می نبرد تحفه بعمان گهری
3 نرم و آهسته ببالینش خرام از سر راه حلقه گیسوی مشکینش بجنبان سحری
4 نرگس مست وی از خواب چو بیدار شود خوش خوش آغاز کن از قصه هجران قدری
5 که اگر هجر بدینگونه بود زود بتو خبر آید که نماند از من حیران اثری
6 چشم زخم فلکی بود و گر نه ز چه روی در ره افتاد مرا ناگه ازینسان سفری
7 همچو طوفان رسد آتش بهمه روی زمین گر بر آرم ز تنور دل سوزان شرری
8 جان رسید ابن یمین را بلب از فرقت تو گر چه جانرا نبود نزد تو چندان خطری
9 بفرست از لب میگون شکر از چهره گلی تا بسازم ز برای دل و جان گلشکری