- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا شهی که غبار سپاه منصورت عذار فتح به خط معنبر آراید
2 سوار همت تو گوی جاه در میدان ببردی از خم چوگان چرخ بر باید
3 اگر محاصره آسمان کند رایت به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید
4 شهاز گردش گردون شکایتی است مرا که ذکر آن به چنین حضرتی نمیشاید
5 منم که مریم فکر مسیح خاصیتم به مدحت تو همه ساله روح میزاید
6 به فر دولت تو همتی است سلمان را که نور خواستنش ز آفتاب عار میآید
7 اگر به تشنگیش جان به لب رسد حاشا که پیش بحر به خواهشگری لب آلاید
8 چو پای صدر کشد در گلیم درویشی سر تجرد او ترک آسمان ساید
9 حطام فانی دنیا بدان میارزد که طوق منت آن گردنی بفرساید
10 طمع نمیکنم و خود چه سود از آن طمعی که مرد را ببرد آب و نان نیفزاید
11 توقع است ز لطف توام که بهتر ازین به حال من نظر التفات فرماید
12 بقای عمر تو بادا که بنده را به جهان به غیر عمر تو چیزی دگر نمیباید