ایا از ملک زادگان فخر عالم از ازرقی هروی قصیده 36

ازرقی هروی

آثار ازرقی هروی

ازرقی هروی

ایا از ملک زادگان فخر عالم

1 ایا از ملک زادگان فخر عالم نژاد ترا ملک عالم مسلم

2 نه در طالع دشمنان تو یک عز نه اندر دل دوستان تو یک غم

3 همی پیش چشم من آید که گیتی بگیری بخنجر ، سپاری بخاتم

4 بر مح چو افعی کنی مر عدو را رگ و پی در اندام افعی و ارقم

5 دم نای رویین تو چون بر آید بد اندیش را بر نیاید یکی دم

6 وز آن هندوی تیغ زهر آب داده چو یخ بفسرد در عروق عدو دم

7 ایا پادشاهی ، که گرزنده بودی بخدمت چمیدی بدر گاه تو جم

8 پرستیدن خاک نعل ستورت بود فخر آبای من تا بآدم

9 بدین نامه تا شادیم برفزودی بس شادی دشمنان کرده ای کم

10 ازین پس بحشمت مرا بنده زیبد هر آن کس که یک بیت گوید بعالم

11 زشادی و از خرمی مست گشتم که هرگز مبادی بجز شاد و خرم

12 تو آن پادشاهی ، که گر زنده بودی زمین بوسه دادی ترا سام نیرم

13 تو آن شهر یاری ، که أز تیغ و تیرت فرو شد بر آوردۀ زال و رستم

14 گر از خط تو فخر و لافی فزایم نه لافیست نا حق ، نه فخریست مبهم

15 الا تا نه هر خانه باشد چو کعبه الا تا نه هر چاه باشد چو زمزم

16 خصال تو بادا و نام تو بادا چو زمزم مطهر ، چو کعبه معظم

17 روان بداندیشت از آب تیغت بآتش درون همچو فرزند ملجم

18 وزان خواب من بنده نیمی بیاید نیاید دگر نیمه والله اعلم

عکس نوشته
کامنت
comment