1 قضا چون باعث ایجاد شد آب و گل ما را ز خون چشم حسرت کرد تخمیر دل ما را
2 ز خود وارستگان وادی شوقیم تا نبود چو بلبل تهمت مشت خسی هم منزل ما را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
2 کشتهٔ عشق بتان زندهٔ جاوید بود دم عیساست دم تیغ جفا بر سر ما
1 هست تا ترک تعلق کرده سامان مرا پرتو مه شمع کافوری شبستان مرا
2 چشم آن دارم که گردد بحر رحمت موج زن در گداز آرد چو خجلت کوه عصیان مرا
1 لایق نبود کینهٔ چرخ اهل صفا را معذور توان داشتن این بی سر و پا را
2 دولت نتوان یافتن از پهلوی خست هرگز نکند کس به مگس صید هما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به