-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فتنه میخیزد از آن ترکانه دامن برزدن عشوه میریزد از آن مستانه گل بر سر زدن
2 ترک چشمش دارد آیا از کدام استاد یاد دست از تمکین به جنبانیدن خنجر زدن
3 شیر دلرا کند گرد لشگر حسنش ز جا نیست آسان خویش را بر قلب این لشگر زدن
4 قسمی از بیگانگی دارد که میبارد از آن خانهٔ دل را به دست آشنائی در زدن
5 باده در خلوت کشیدنهای او را در قفاست سر ز جائی برزدن آتش به عالم در زدن
6 یک جهان لطف است ازو بعد از تواضعهای عام سر ز من پیچیدن اندر حالت ساغر زدن
7 نرگس خنجرزن او زخم خنجر خورده را میکشد از انتظار خنجر دیگر زدن
8 پیش آن چشم ای غزالان عشوهٔ چشم شما نیست جز بر چشم مردم مشت خاکستر زدن
9 محتشم پروانه آن شمع گشتی وای تو نیست کار سرسری گرد سر او پر زدن