- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فتنه از ملک شهنشه دور شد بود هر جا دشمنی مقهور شد
2 آخر این دل نیز زان شاه ماست تا بکی مقهور نفس فتنه زاست
3 ای خدا تا کی بباید زیستن گه اسیر نفس و گه مقهور تن
4 قاصد جانی و مقصود دلی خالق جان و دل از آب و گلی
5 چیست جان مرغی و کویت گلشنی چیست دل از تن بسویت روزنی
6 مرگ کو تا رخنه در روزن کند از بن این دیوار غم را بر کند
7 این نه مرگ من بود مرگ تن است تن قفس جان مرغ و جانان گلشن است
8 من قفس را جا بگلشن دیده ام بر قفس سد گونه روزن دیده ام
9 گوش بر آواز مرغان چمن چشم بر شاخ کل و سرو و سمن
10 گه ازین رخنه گه از آن روزنم منتظر تا کی قفس را بشکنم
11 مرگ تن در تن حیات جان شود مشکلات من ز مرگ آسان شود
12 مرگ تن سهل است جان پاینده باد ور شود جان نیز جانان زنده باد
13 من ز مرگ اندیشم ای بس ابلهی شرح این قصه که گوید کو تهی