به باغ شد دل من صبحدم از جهان ملک خاتون غزل 1143

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

1 به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن مراد من بود از گل جمال او دیدن

2 گرفته دست نگاری به دست در بستان به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

3 چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش به گاه بوسه ربودن به دست پیچیدن

4 ز سرو قامت رعنای او به وقت کنار هزار درد توان از میان او چیدن

5 چو نرگس ارچه شد آزاد قامتش چه خوشست بنفشه وار مرا خاک پاش بوشیدن

6 دو چشم مست تو بر حال من نمی بخشد اگرچه سهل بود پیش مست بخشیدن

7 ز ابر رحمت حق گرچه گریه خوش باشد خوشست نیز چو گل ز آفتاب خندیدن

8 ز شاه مات جفایش عناست بر دل من نماند چاره ی ما غیر عرصه برچیدن

9 سخن زیاده مگوی ای جهان که حیف بود گهر به دست خرد دادن و نسنجیدن

عکس نوشته
کامنت
comment