-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عقل در میدان عشق آهسته میراند فرس وز سم آتش میجهاند توسن تند هوس
2 آن چنانم مضطرب کز من گران لنگریست در ره صرصر غبار و بر سر گرداب خس
3 حال دل در سینه صد چاک من دانی اگر دیده باشی اضطراب مرغ وحشی در قفس
4 بشکن ای مطرب که مجنونان لیلی دوست را ساز ز آواز حدی میباید و بانگ جرس
5 گر خورند آب به قابس میکنند آخر از آن آن چه نتوان کرد زان بس باده عشق است و بس
6 رشتهٔ جان شد چنان باریک کاندر جسم زار بگسلد صد جا اگر پیوند یابد با نفس
7 گر سگ کویش دهد یک بارم آواز از قفا از شعف رویم بماند تا قیامت باز پس
8 میتواند راندم زین شکرستان هرگه او ذوق شیرینی تواند بردن از طبع مگس
9 حیف کز دنیا برون شد محتشم وز هیچ جا حیف و افسوسی نیامد بر زبان هیچ کس