1 بجای هیچکس اندر زمانه بد نکنم اگر هزار بد آید ازو فرا پیشم
2 روم بحضرت داد ار خود نیاز برم بجز دعا نرود هیچ تیر از کیشم
3 دعا کنم که مرا از بدیش ایمن دار نه آن کنم که بجای بدی بد اندیشم
4 خدای هست گواه من اندرین حالت غرض دعای ویم نیست داعی خویشم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است
2 قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی یاور ملک عرب داور ملک عجم است
1 نامد الحق اینچنین فیروز کآمد شهریار رستم از مازندران وز هفت خوان اسفندیار
2 آتش قهرش چو خاک راه کرده پایمال دشمنان باد پیما را به تیغ آبدار
1 ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب
2 چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به