1 جای تحسین چو دست مرگ از این کرد سوی سقر همی تحویل
2 دهنش گنده بود و رویش زشت چشم و بینی ببست عزرائیل
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چون ره اندر برگرفتم دلبرم در برگرفت جان به دل مشغول گشت و تن ز جان دل برگرفت
2 خواست تا او پایهای من بگیرد در وداع پای ها زو در کشیدم دست ها بر سر گرفت
1 گه وداع بت من مرا کنار گرفت بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
2 وصال آن بت صورت همی نبست مرا بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **