- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست که اوست، مغز حقیقت، برون از همه پوست
2 دویی میان تو و دوست هم ز توست، ار نی به اتفاق دو عالم یکی است، با آن دوست
3 تو را نظر همگی بر خود است و آن هیچ است تو هیچ شو همه، وانگه بدان، که خود همه اوست
4 برای دیدن رویش مگرد، گرد جهان که او نشسته، چو آیینه، با تو رو باروست
5 مشو، به نقش و نگار جمال او، قانع که حسن طلعت آن گل، چو غنچه تو بر توست
6 به پیش دوست مبر، جز متاع دل، چیزی اگر چه سنگ دلست، آن صنم، ولی دلجوست
7 اگر چه آب حیات لبش روانبخش است هزار، چون خضرش، تشنه مرده بر لب جوست
8 اگر به تربت سلمان رسی، ببوی، گلش که این گل، از اثر صحبت گل خوشبوست