1 مداوای جنون از دیده بیخواب میآید کز او دایم به گوش من، صدای آب میآید
2 شبی در بزم بیسامان من ای همنشین، بنشین چراغ داغ من کافیست، تا مهتاب میآید
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
2 در عالمی که خبرت و انصاف جوهری ست نظمم بهای گوهر شهوار بشکند
1 ای به طبع تو افتخار سخن قلمت آفریدگار سخن
2 از نم جویبار خامهٔ تو تازه رویی کند بهار سخن
1 ستم، از ملک دل بیرون کند فرمانروایان را ستمگر دشمن بیگانه سازد، آشنایان را
2 نماید دور بر کاهل قدم، نزدیکی منزل ره خوابیده ای در پیش باشد، خفته پایان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **