1 حاشا که قبول خلقت از ره ببرد کایام گهی بیارد و گه ببرد
2 برجاه مکن تکیه که آسیب دلی نور از خورشید و رونق از مه ببرد
1 کاری بگزاف می گذارم عمری به امید می سپارم
2 نی زهره آنکه دل به جویم نی طاقت آنکه دم بر آرم
1 زمانه دامن اقبال شهریار گرفت سعادتش چو دل و دیده در کنار گرفت
2 ظفر به همت گرز گر آن جمال گرفت جهان به دولت شاه جهان قرار گرفت