- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرکبش فعل برق و صرصر پای وهم گردد سبک چو خاست ز جای
2 سنگ در زیر سم او گرداست رخش خیز است و دلدل آورد است
3 در نوردد زمین همی بتگی اینت محکم پیی و سخت رگی
4 باز چون نعره بر سوار زند خاک در چشم روزگار کند
5 شه به تیرش چون برانگیزد از که و دشت لرزه برخیزد
6 آن خداوند کونبست کمر لحظه ای جز به بندگی پدر