به خون خود کنم آلوده، ای از سلیم تهرانی غزل 659

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

به خون خود کنم آلوده، ای صبا کاغذ

1 به خون خود کنم آلوده، ای صبا کاغذ چو آن کسی که کند رنگ با حنا کاغذ

2 کند بهار به برگ شکوفه یاد ترا چو آشنا که فرستد به آشنا کاغذ

3 گمان بری که ز هم ریخت دفتر افلاک ز بس به کوی تو می ریزد از هوا کاغذ

4 نمی رسد به تو دست از کتاب، دانا را دهد چه پایه بلندی، به زیر پا کاغذ

5 عجب که زحمت چشمی دگر تواند داد به خاک پای تو داده ست توتیا کاغذ

6 به زندگی پی میراث خواری ام صدبار گرفت همچو کبوتر ز من هما کاغذ

7 مباش از دم آتش فشان او ایمن به راه عشق اگر باشد اژدها کاغذ

8 به کوی او پی رسوایی ام سلیم کند بلند از بغل قاصدان صدا کاغذ

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر