-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خون خود کنم آلوده، ای صبا کاغذ چو آن کسی که کند رنگ با حنا کاغذ
2 کند بهار به برگ شکوفه یاد ترا چو آشنا که فرستد به آشنا کاغذ
3 گمان بری که ز هم ریخت دفتر افلاک ز بس به کوی تو می ریزد از هوا کاغذ
4 نمی رسد به تو دست از کتاب، دانا را دهد چه پایه بلندی، به زیر پا کاغذ
5 عجب که زحمت چشمی دگر تواند داد به خاک پای تو داده ست توتیا کاغذ
6 به زندگی پی میراث خواری ام صدبار گرفت همچو کبوتر ز من هما کاغذ
7 مباش از دم آتش فشان او ایمن به راه عشق اگر باشد اژدها کاغذ
8 به کوی او پی رسوایی ام سلیم کند بلند از بغل قاصدان صدا کاغذ