- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناگزیریست مرا شیفته رایی کردن صبر ممکن نبود تا تو نیایی کردن
2 به حیاتت که از آن دم که وداعت کردم کار من نیست به جز نوحه سرایی کردن
3 خواستم باز نمودن به تو خود را الا شرط مردی نبود خویش نمایی کردن
4 یاد تو هر نفس از دل ببرد زنگ غمم از که آموختی آیینه زدایی کردن
5 زلف چوگان صفتت گوی دل از من بربود بس نبودش مگر از حلقه ربایی کردن
6 کاش بی روی تو شب روز نبودی که نظر بی تو غبن است به خورشید سمایی کردن
7 کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد زان که خارج بود از جغد همایی کردن
8 لقمه ای گر به نزاری دهی از خوان وصال سر فرو نایدش از چرخ گدایی کردن