-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زیاده می کند آن چشم پرخمار خمار ز دل همی برد آن زلف بی قرار قرار
2 بخست غمزه ی تیز تو خانه ی چشمم که گفت دیده ی اهل نظر به خار بخار
3 چنان بسوخت شرار غم تو خرمن دل که می رسد به دماغم از آن شرار شرار
4 در انتظار مداوم به وعده ی فردا که نیست ممکن ازین چرخ بی مدار مدار
5 بپوش روی که صورت نگار چین ببرد نمونه ای که نگارند از آن کنار کنار
6 به باغ مزرعه ی پاک سینه ابن حسام چو هست تخم محبت ترا،بکار بکار