1 بی عارض چون سیم توام سنگی نیست زین آمدنم جز به تو آهنگی نیست
2 آخر چه گلی که هیچ فرسنگی نیست کز بوی وصال تو در آن رنگی نیست
1 چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان از سپاه روم خیل زنگ می بستد جهان
2 تاج نورانی همی افتاد در پای زمین رایت ظلمت همی افراخت سر بر آسمان
1 کاری بگزاف می گذارم عمری به امید می سپارم
2 نی زهره آنکه دل به جویم نی طاقت آنکه دم بر آرم
1 مژده عالم را که شاه گنبد نیلوفری آمد از ایوان کیوان سوی قصر مشتری
2 تا پدید آرد ز شاخ بید خط مشک نو تا برویاند ز خار خشک گلبرگ تری