- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سواد هند، خاطرخواه باشد بی کمالان را نماید خانهٔ تاریک، روشن چشم عریان را
2 درین محفل، سپندم بر دل بی تاب می لرزد مباد از غنچهٔ لب بشکفاند، راز پنهان را
3 همین تنها نه من در خاک و خون غلتیدهٔ اویم نهاد آن زلف مشکین بر زمین، ناف غزالان را
4 به محفل از می گلگون، چراغ شیشه روشن شد بشارت باد از ما، زاهد گم کرده ایمان را
5 سر زلفی به چنگ خود، شبی چون شانه می دیدم نمی دانم چه تعبیریست، این خواب یریشان را
6 ز فیض خط، بهار حسن گردد از خزان ایمن ز صرصر نیست پروایی، چراغ زیر دامان را
7 حزین آب زلال جویبار کلک جان بخشت به تاریکی نهان دارد، ز خجلت آب حیوان را