بخور مجلس عاشق نه از از آشفتهٔ شیرازی غزل 544

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر

1 بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر که یاد زلف و خالش عود و عنبر سینه‌اش مجمر

2 بهشت ماست میخانه در او مغبچهٔ ساقی که حورش هست خدمتکار و غلمانش بود چاکر

3 بی‌من عشق در منظر بهشتی‌طلعتی دارم به لطف جنت و حورا به رنگ طوبی و کوثر

4 چه ترکی در کدامین خیل کاندر رزم جانبازان گه از نافه زره‌پوشی گه از عنبر کنی مغفر

5 نخواهد پارسا ماندن بتی در پارس ای بت رو اگر لعلت فروشد باده و چشمت دهد ساغر

6 به جز زلف دلاویزت که بر آن چهره مایل شد که بر مه سلسله بندد که بر خور می‌نهد چنبر

7 تو را تا غیر آمد ای گل نوخیز بر بالین گه از خارم بود بالین گه از خارا کنم بستر

8 نوای عشق عاشق را به وجد آرد نه چنگ و نی چه سود ار زهرهٔ چنگی بود در بزم خنیاگر

9 ندارم منت از رضوان که بخشد کوثر و حورم که ما را پیر میخانه به جامی کرده مستظهر

10 علی آن مظهر رحمت مقیم خلوت وحدت که باشد سلسبیل و کوثرش در جام می مضمر

11 نه تو آشفته‌ای در حلقه زلفش بزن چنگی اگر آسودگی خواهی بیا زین سلسله مگذر

عکس نوشته
کامنت
comment