1
تو زما وصف آن جمال مپرس
لب او بین و از زلال مپرس
2
عقل گفتا به روی او چو نی
گفتمش روی بین و حال مپرس
3
گفته ای در سر که رفت سرت
چون شد این قصه پایمال مپرس
4
ای دل احوال ضعف خود ز طبیب
چون نباشد ترا مجال مپرس
5
با تو ای بی وفا که گفت بگوی
که همه عمر از کمال مپرس