1 در عشق تو من با دل پرخون چکنم چون افتادم ز پرده بیرون چکنم
2 گفتم نفسی برآرم از دل با تو دل رفت و نفس نماند اکنون چکنم
1 عشق تو قلاوز جهان است سودای تو رهنمای جان است
2 وصل تو خلاصهٔ وجود است درد تو دریچهٔ عیان است
1 تا عشق تودر میان جان است جان بر همه چیز کامران است
2 یارب چه کسی که در دو عالم کس قیمت عشق تو ندانست
1 آفتاب رخ تو پنهان نیست لیک هر دیده محرم آن نیست
2 هر که در عشق ذره ذره نشد پیش خورشید پایکوبان نیست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند