-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دعوی عشق تو نه آهی، نه فغانی چون تیغ درین معرکه ماییم و زبانی
2 می آید و دارد ز پی جان اسیران چین در خم ابرو، چو خدنگی به کمانی
3 خاموش ازان گشته ام از شکوه که دارم همچون گره ابروی او قفل زبانی
4 سودای گلم نیست، همان به که ازین باغ چون شمع زنم بر سر خود برگ خزانی
5 در بادیه گیرد خبر از مجمع طفلان دیوانه ز هر قافله ی ریگ روانی
6 بر خود چه سلیم از پی هیچ این همه پیچم مویی شدم از آرزوی موی میانی