1 در عشق تو چون خیره سران می خندم وز رنگ چو گل جامه دران می خندم
2 می خندم که از تو می ببریدم امروز در این گریه بر آن می خندم
1 هوای وصل جانانم گرفتست غم دلبر دل و جانم گرفتست
2 دل و دلبر نمی بینم چه دانی که چون سودای ایشانم گرفتست
1 می بنازد باز گوئی خطه هندوستان شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن
2 هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان
1 آرامش و رامش همگان را بدر ماست بخشایش و بخشش ره جد و پدر ماست
2 گر در سهریم از جهت خلق سزد آن کین خفتن فتنه ز فراوان سهر ماست