بر امیدِ تو که از حکیم نزاری قهستانی غزل 1380

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی

1 بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی منم و دردِ دل و کنج غم و تنهایی

2 اگرم هیچ حیاتی و بقایی باقی‌ست آخرالامر مگر مرحمتی فرمایی

3 از درم باز درآیی و به بر درگیری کله از سر بنهی بندِ قبا بگشایی

4 گرچه شایسته ی وصلِ تو نباشد چو منی تو اگر بر چو منی رحم کنی می‌شایی

5 دل و دین از منِ بی‌چاره به غارت بردی شکرها گویم اگر بیش برین نفزایی

6 تو خود از بردنِ دل باز نمی‌پردازی چه کنم می‌رسدت دل‌بری و رعنایی

7 روی در رویِ رقیبانی و یاران محروم آه ازین غصّه که یک‌باره شدم شیدایی

8 مردمانم ز ملامت متواری کردند چون کنم زور کنم با صنم یغمایی

9 گو میارای به مشّاطه ی قدرت رخِ خوب تا نباید شدنم شیفته و سودایی

10 صورتِ آدمیان را به نکویی حدّی‌ست آدمی‌زاده که دیده‌ست بدین زیبایی

11 گرچه در قاعده ی لذت دنیا طالب بی‌نصیب است به پیرانه‌سر از برنایی

12 چون مرا عشق چنین واقعه‌ ای پیش آورد با قضا پنجه کنم جهل بود دانایی

13 گو جهان زیر و زبر شو من و عشقِ تو که هست دوستی ممتنع از هر دری و هر جایی

14 در به رویِ همه خوبان جهان بربستم بر امیدِ تو که روزی به سرم بازآیی

15 سرِ هم خانگی ام نیست نزاری با تو منم و دردِ دل و کنج غم و تنهایی

عکس نوشته
کامنت
comment