- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سینه دلت مایل هر شعلهٔ آهی است در سیم سفید تو عجب سنگ سیاهی است
2 جان از سر میدان تو بیرون نتوان برد کز صف زده مژگان تو هر گونه سپاهی است
3 یک باره نشاید ز کسی چشم بپوشی کاسوده دل از چشم تو گاهی به نگاهی است
4 فریاد که دل در سر سودای تو ما را انداخت به راهی که برون از همه راهی است
5 گر شاهد درد دل عاشق رخ زرد است در دعوی عشق تو مرا طرفه گواهی است
6 از خط تو مهر کهنم تازه شد امروز نازم سر خطت که عجب مهر گیاهی است
7 چون خون مرا تیغ تو هر لحظه نریزد کز عشق توام هر نفسی تازه گناهی است
8 هرگز نکشم منت خورشید فلک را تا بر سر من سایهٔ کج کرده کلاهی است
9 در کوی کسی عشق فکندهست به چاهم کز هر طرفش یوسفی افتاده به چاهی است
10 اندیشهای از فتنهٔ افلاک ندارد آن را که ز خاک در میخانه پناهی است
11 گویند فروغی که مه و سال تو چون است در مملکت عشق نه سالی و نه ماهی است