1 در عهد تو گلزار ثنا مدروس است الا ز تو آز از همه کس مأیوس است
2 کان با کف چون بحر تو میزد لافی از گفتن بیهوده چنان محبوس است
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد