- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در ما فکنده ای چو سر زلف خویش تاب زین بیش آن مپیچ و سر از سوی ما متاب
2 تا کی نهان شوی ز دو چشم دلم بگو هرگز که دید صورت خورشید در نقاب
3 ما را ز مهر روی تو در دل حرارتیست تسکین آن نمی شود اّلا به ماهتاب
4 ماه رخت مدار دریغ از من ضعیف از ذرّه کی دریغ کند مهر آفتاب
5 رنجور عشق را ز دِوا چاره ای بساز زیرا که هست چاره ی بیچارگان ثواب
6 ای سرو راستی بنشین در دو چشم ما دانی که جای سرو روانست در سر آب
7 آتش گرفت در دل ما رحمتی نمای زان رو که خون همی رود از چشم ما چو آب
8 گفتم جهان ز عدل تو آبادتر شود اکنون یقین شدم که تو خواهی جهان خراب