-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درین ره ای خضر از خار پا نمیمیری ترا گمان که ز آب بقا نمیمیری
2 زمانه راستیام یاد داد و گفت چو خضر به دست تا بودت این عصا نمیمیری
3 چو در محیط تعلق نمردی ای درویش ز موج بیخطر بوریا نمیمیری
4 ز جام عشق اگر آب زندگی نوشی چو شعله در دهن اژدها نمیمیری
5 چنین که زهر به کار تو استخوانم کرد به حیرتم که چرا ای هما نمیمیری
6 به بحر عشق چه کار است ای نهنگ ترا به مرگ خویش چو ماهی چرا نمیمیری
7 ستمکشان همه از جورت ای فلک مردند تو از برای چه ای بیوفا نمیمیری
8 به درد عشق چو نبضم مسیح دید سلیم به خنده گفت مرا مرحبا نمیمیری