درین بساط که نقشی به مدعا از سلیم تهرانی غزل 124

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

درین بساط که نقشی به مدعا ننشست

1 درین بساط که نقشی به مدعا ننشست کسی به پیش نیامد که بر قفا ننشست

2 کدام تخت نشین یک سبق ز عشق تو خواند که همچو طفل دبستان به بوریا ننشست

3 ازان چو شعله درین ره به خاروخس غلتم که خارخار دل من ز خار پا ننشست

4 به رنگ و بوی مقید مشو چو لاله و گل به راه سیل، کسی پای در حنا ننشست

5 به گوشه ای بنشین و ز نفس ایمن شو ز سگ خلاص نگردید تا گدا ننشست

6 به راه شوق چو برخاستی، دگر منشین نشد به خاک برابر، غبار تا ننشست

7 به دل هزار تمنا ز وصل او داریم کسی به راه بتان در ره خدا ننشست

8 کدام روز مرا سایه ای به سر انداخت که همچو تیغ به فرقم پر هما ننشست

9 شکسته پایی ازو در طریق عشق آموز به راه شوق کسی همچو نقش پا ننشست

10 فضای هند ز بس تنگ عرصه بود سلیم نشست نقش من، اما به مدعا ننشست

عکس نوشته
کامنت
comment