درین خرابه مکش بهر گنج غصه و رنج از جامی غزل 252

درین خرابه مکش بهر گنج غصه و رنج

1 درین خرابه مکش بهر گنج غصه و رنج چو نقد وقت تو شد فقر خاک بر سر گنج

2 به کشت و کار جهان رخ میار کآخر داو ز کشت مات شود شاه عرصه شطرنج

3 به قصر عشرت و ایوان عیش شاهان بین که زاغ نغمه سراگشته چغذ قافیه سنج

4 گریز یک دو سه روزی ز حبس حس و جهت که هست چاره کارت برون ازین شش و پنج

5 شکنج طره خوبان مگیر و عشوه مخر که آن شکنجه و بند است مرد را نه شکنج

6 بسی نماند که آید خزان غرور نگر که لاله بس نکند از دلال و غنچه ز غنج

7 ز بخت تیره خود رنج می کشی جامی ز جنبش فلک و گردش زمانه مرنج

عکس نوشته
کامنت
comment