1 درین نشیمن حرمان مکن به کس پیوند که هر کسی که نهی دل بر آشنایی او
2 اگر مخالف طور تو باشد اوضاعش عذاب روح شود صحبت ریایی او
3 وگر موافق طبع تو افتد اخلاقش مذاق مرگ دهد شربت جدایی او
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت