1 درینکتاب پریشان نبینی از تربیتت عجب مدار که چون حال من پریشانست
2 هزار شکر که با یک جهان پریشانی چو تار طرهٔ دلدار عنبرافشانست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آراست عروسگل گلستان را آماده شو ای بهار بستان را
2 وقتستکه در سرود و وجد آرد شور رخگل هزار دستان را
1 عید آمد و آفاق پر از برگ و نواکرد مرغان چمن را ز طرب نغمهسراکرد
2 بی برگ و نوا بود ز تاراج خزان باغ عید آمد وکارش همه با برگ و نواکرد
1 بهگردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا جواهر خیز وگوهرریز وگوهربیز وگوهرزا
2 چو چشم اهرمن خیره چو روی زنگیان تیره شدهگفتی همه چیره به مغزش علت سودا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به