در جهان هرگز دلا منشین ز پای احتیاط از سعیدا غزل 409

در جهان هرگز دلا منشین ز پای احتیاط

1 در جهان هرگز دلا منشین ز پای احتیاط در بهشت جاودان خالی است جای احتیاط

2 دولت دنیا و عقبی هر دو می آید به دست سایه ای بر هر که اندازد همای احتیاط

3 دزد از هر سو کمین دارد خبردار ای رفیق نیست تدبیری متاعت را ورای احتیاط

4 تا مس خود را توانی کرد زر اول بیا یادگیر از خرده بینان کیمیای احتیاط

5 نیست بر آزادگان اندیشه ای از کفر و دین بینوایان را کجا باشد نوای احتیاط

6 می توانی توبهٔ اشکسته را کردن درست گر کنی در کار دایم، مومیای احتیاط

7 عیب من در این غزل کردن سعیدا خوب نیست گفته ام من این غزل را از برای احتیاط

عکس نوشته
کامنت
comment