1 به راه آن وفا دشمن، سر و جان شاد می دادم دل نامهربانش را، مروت یاد می دادم
2 ندارم قوت آهی، نفس در سینه می دزدم اگر می شد، غبار خاطری بر باد می دادم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چشمم گشوده است در فیض نوبهار از داغ، ریخته ست دلم طرح لاله زار
2 منت خدای راکه به عون عنایتش منت پذیر نیستم از خلق روزگار
1 آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
2 در عالمی که خبرت و انصاف جوهری ست نظمم بهای گوهر شهوار بشکند
1 گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما
2 با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به