در وسعتگه مشرب به رخم از جویای تبریزی غزل 423

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در وسعتگه مشرب به رخم واکردند

1 در وسعتگه مشرب به رخم واکردند پردهٔ چشم مرا دامن صحرا کردند

2 غنچهٔ لاله شد آنروز که خلوتگه داغ جای خالت به دلم همچو سویدا کردند

3 عمر بی باکی تیغ مژه های تو دراز که زهر چاک دری بر رخ دل واکردند

4 زسرش تا دم آخر نرود درد خمار بی خود آنرا که ز سر جوش تمنا کردند

5 منصب سلطنت عالم معنی دادند مفلسی را که گدایی در دلها کردند

6 می توان قفل دربستهٔ دل باز نمود از کلیدی که در میکده را واکردند

7 به چه نیرنگ ربودند دل از من جویا این سیه چشم غزالان چه اداها کردند

عکس نوشته
کامنت
comment