در پیش بی‌دردان چرا فریاد از رهی معیری غزل 10

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم

1 در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

2 در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

3 اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم پیشه‌ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم

4 زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه‌ای از خویشتن غافل کنم

5 از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

6 روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم

7 غرق تمنای توام موجی ز دریای توام من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم

8 دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی چند از غم دل چون رهی فریاد بی‌حاصل کنم

عکس نوشته
کامنت
comment