- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به چشم نهان بین نهان جهان را که چشم عیان بین نبیند نهان را
2 نهان در جهان چیست؟ آزاده مردم ببینی نهان را، نبینی عیان را
3 جهان را به آهن نشایدش بستن به زنجیر حکمت ببند این جهان را
4 دو چیز است بند جهان، علم و طاعت اگرچه کساد است مر هر دوان را
5 تنت کان و، جان گوهر علم و طاعت بدین هر دو بگمار تن را و جان را
6 به سان گمان بود روز جوانی قراری نبوده است هرگز گمان را
7 چگونه کند باقرار آسمانت چو خود نیست از بن قرار آسمان را
8 سوی آن جهان نردبان این جهان است به سر بر شدن باید این نردبان را
9 در این بام گردان و این بوم ساکن ببین صنعت و حکمت غیبدان را
10 نگه کن که چون کرد بی هیچ حاجت به جان سبک جفت جسم گران را!
11 که آویخته است اندر این سبز گنبد مر این تیره گوی درشت کلان را
12 چه گوئی که فرساید این چرخ گردان چو بی حد و مر بشمرد سالیان را؟
13 نه فرسودنی ساخته است این فلک را نه آب روان و نه باد بزان را
14 ازیرا حکیم است و صنع است و حکمت مگو این سخن جز مر اهل بیان را
15 ازیرا سزا نیست اسرار حکمت مر این بیفساران بیرهبران را
16 چه گوئی بود مستعان مستعان گر نباشد چنین مستعین مستعان را؟
17 اگر اشتر و اسپ و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را
18 مکان و زمان هر دو از بهر صنع است ازین نیست حدی زمین و زمان را
19 اگر گوئی این در قران نیست،گویم همانا نکو میندانی قران را
20 قران را یکی خازنی هست کایزد حواله بدو کرد مر انس و جان را
21 پیمبر شبانی بدو داد از امت به امر خدای این رمهٔ بیکران را
22 بر آن برگزیدهٔ خدای و پیمبر گزیدی فلان و فلان و فلان را
23 معانی قران را همی زان ندانی که طاعت نداری روان قران را
24 قران خوان معنی است، هان ای قران خوان یکی میزبان کیست این شهره خوان را؟
25 ازین خوان خوب آن خورد نان و نعمت که بشناسد آن مهربان میزبان را
26 به مردم شود آب و نان تو مردم نبینی که سگ سگ کند آب و نان را
27 ازین کرد دور از خورشهای آن خوان مهین شخص آن دشمن خاندان را
28 چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است ابر شط دجله مر آن بدگمان را
29 اگر دوستی خاندان بایدت هم چو ناصر به دشمن بده خان و مان را
30 مخور انده خان و مان چون نماند همی خان و مان تو سلطان و خان را
31 ز دنیا زیانت ز دین سود کردی اگر خوارگیری به دین سوزیان را
32 به خاک کسان اندری، پست منشین، مدان خانهٔ خویش خان کسان را
33 یکی شایگانی بیفگن ز طاعت که دوران برو نیست چرخ گران را
34 یکی رایگان حجتی گفت، بشنو ز حجت مراین حجت رایگان را