1 در دام رهی فتاد امروز صیدی که ز دامها بجستست
2 و اقبال آنست کز شبانه چون نرگس خویش نیم مستست
3 وین لحظه گشادن قبایش در چند پیاله باده بستست
4 گر خواجۀ به لطف دست گیرد بر من نه نخستمینش دستست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گفتم که مرا بر تو ببوسی نازست گفتا که زرت چاره اراینت آزست
2 گفتم: نه تو دانی که مرا زر نبود گفتا که برو ، اوام را در بازست
1 خیرمقدم، زکجا پرسمت ای باد شمال ؟ کش خرامیدی، چونیّ و چه داری احوال؟
2 ناتوان شکل همی بینم و گرد آلودت دم برافتاده و سست از اثر استعجال
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **