1 در دام رهی فتاد امروز صیدی که ز دامها بجستست
2 و اقبال آنست کز شبانه چون نرگس خویش نیم مستست
3 وین لحظه گشادن قبایش در چند پیاله باده بستست
4 گر خواجۀ به لطف دست گیرد بر من نه نخستمینش دستست
1 هر که چون روی تو رویی دارد سر بسر راحت دنیی دارد
2 هر که دارد دهن و زلف و خطت کوثر و سدره و طوبی دارد
1 مخور ای دل غم بسیار مخور ور خوری جز غم دلدار مخور
2 نه غم یار عزیزست؟ آن نیز اگرت هست نگهدار مخور
1 باد بر خاک ترک تازی کرد با عروسان خفته بازی کرد
2 ابر از آب دیده وقت سحر جامۀ شاخ را نمازی کرد