- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دام حادثات ز کس یاوری مجوی بگشا گره به همت مشکلگشای خویش
2 سعی طبیب موجب درمان درد نیست از خود طلب دوای دل مبتلای خویش
3 بر عزم خویش تکیه کن ار سالک رهی واماند آن که تکیه کند بر عصای خویش
4 گفت آهویی به شیر سگی در شکارگاه چون گرم پویه دیدش اندر قفای خویش
5 کای خیرهسر به گرد سمندم نمیرسی رانی و گر چو برق به تک بادپای خویش
6 چون من پی رهایی خود میکنم تلاش لیکن تو بهر خاطر فرمانروای خویش
7 با من کجا به پویه برابر شوی از آنک تو بهر غیر پویی و من از برای خویش