1 در ده قدح درد که در می باید رنجم چو زتست بیشتر می باید
2 خوش نیست غمت لیک بسی خوش خوار است هر چند همی خوری دگر می باید
1 بر من ز نعمت الحق خاص خدایگان کرد آنچه تا ابد نتوان گفت شکر آن
2 هر لحظه می کشد ز حضیضم به سوی اوج هر روز می برد ز زمینم بر آسمان
1 ای یافته از چهره تو حسن کمالی داده است جمالیت خدا و چه جمالی
2 از دیده من عشق تو انگیخته نیلی وز قامت من هجر تو پرداخته فالی