- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سویدای دلم سودای عشقش جا گرفت در درون خانه جانم غمش مأوا گرفت
2 تا نقاب زلف بر روی چومه انداختی از پریشانی دماغ جان ما سوداگرفت
3 گر بطور زهد دم زد زاهد از انکارما نیست کس رادر طریق عاشقی برما گرفت
4 عقل سرکش راه هستی رفت و در پستی فتاد عشق راه نیستی شد قدراوبالا گرفت
5 در هوایت کوه آب از چشمه ها گردد روان ز آتش عشقت خروش و جوش در دریا گرفت
6 در پی صید همای وصل جانان جان ما گر چه بسیاری دوید از هر طرف اما گرفت
7 ای اسیری در هوای وصل سیمرغ دلم عاقبت در آشیان بی نشانی جا گرفت